ای کاش خانم جانم به جای ترنج خاتون، یک برادر برای امیر جهان زاییده بود. اگر مرد بودم؛ دیگر لازم نبود برای رفتن به هر جایی چادرچاقچور کنم. سر و روی خودم را با روبندهای بلند بپوشانم، مبادا احدالناسی روی مرا ببیند و پی ببرد این دختر اهل اندرونی کدام خانه است. لازم نبود برای هر قدمی که میخواستم بردارم، چشم به دهان کسی بدوزم تا اذن و اجازهام دهد که بروم یا بمانم و باز در و دیوار را نگاه کنم. دیگر لازم نبود هر شب جمعه کنار سقاخانه قبله دعا بایستم و شمع گچی نذر کنم تا بلکه بختم باز شود و سر و سامان بگیرم و خانم جانم را از ترس بیشوهر ماندنم نجات دهم، هرچند که دیگر برای این حرفها خیلی دیر شده و خانم جان بیچارهام باید این آرزو را...
ای کاش خانم جانم به جای ترنج خاتون، یک برادر برای امیر جهان زاییده بود. اگر مرد بودم؛ دیگر لازم نبود برای رفتن به هر جایی چادرچاقچور کنم. سر و روی خودم را با روبندهای بلند بپوشانم، مبادا احدالناسی روی مرا ببیند و پی ببرد این دختر اهل اندرونی کدام خانه است. لازم نبود برای هر قدمی که میخواستم بردارم، چشم به دهان کسی بدوزم تا اذن و اجازهام دهد که بروم یا بمانم و باز در و دیوار را نگاه کنم. دیگر لازم نبود هر شب جمعه کنار سقاخانه قبله دعا بایستم و شمع گچی نذر کنم تا بلکه بختم باز شود و سر و سامان بگیرم و خانم جانم را از ترس بیشوهر ماندنم نجات دهم، هرچند که دیگر برای این حرفها خیلی دیر شده و خانم جان بیچارهام باید این آرزو را...