חיפוש מתקדם
پور رمضانعلی, صاحبه
یوپا

آرامش دختری نوزده ساله است که با دو خواهر خود، رویا و سها، زندگی می کند، در حقیقت این سه دختر از بچه های بهزیستی هستند که بعد از رسیدن به سن قانونی توانسته اند با کمک بهزیستی و تکیه بر اراده ی خود خانه ای اجاره و مثل سه خواهر کنار هم زندگی کنند. رسام و روژا خواهر و برادری ثروتمند هستند که کاملا برحسب اتفاق سر راه آرامش قرار می گیرند و به این ترتیب پای دختر به کارخانه شان باز می شود. این آشنایی خیالاتی خوش را با خود به دنبال می آورد اما زندگی همیشه آن طور که ما تصور می کنیم پیش نمی رود.

قسمت هایی از کتاب زن (لذت متن)

 اگه زندگیو آیندت کنار رسام برات اهمیت دارن میای، می دونم که میای. با گفتن این جمله تمام اتفاقات چند روز قبل جلوم جون گرفت. قطع کردمو نگاهی به جمع انداختم که حواسشون به من نبود. نمی دونستم باید چیکار کنم. برم و تموم بشه این حسی که هرچقدرم می گفتم مهم نیست شده بود ملکه ذهنم، یا بمونمو دستو پا بزنم تو این بی خبری. اصلا این زن چه ارتباطی با دختر تو جشنو هلی سیوه شده تو گوشی رسام داشت. تو راهرو پهن منتهی به در ورودی بودم و با فاصله زیادی که ازشون داشتم می دونستم که منو نمی بینن و سریع قبل از اینکه پشیمون شم و توجه کسی سمتم جلب شه از در رفتم بیرون. امیدوار بودم کسی دنبالم نیاد که اگه میومد باید با این حس که حالا قوی ترم شده بود بعد اون تماس سر می کردم و معلوم نبود بازم بخواد زنگ بزنه یا نه. جلوی در ورودی شالمو مرتب کردمو همین که دستم رفت سمت در صدای آرامش گفتن رسام بلند شد. اما من دیگه برنمی گشتم نه حالا که بعد کلنجار رفتن با خودم رسیده بودم تا دم در. دیگه اهمیتی نداشت و شاید بهتر می شد که اونم میومد و این ماجرا برای همیشه حل می شد. ماجرایی که شک و تردید و تو دلم انداخته بود. همینکه در باز کردم چند تا قدم وارد پیاده رو گذاشتم. با شنیدن صدای موتوری که خیلی نزدیک گوشم بود به سمت صدا برگشتم. موتوری که صورتش با کلاه کاسکت پوشیده شده بود با سرعت تقریبا کمی از کنارم رد شد. با بالا آوردن بطری آب معدنی لحظه ای نگذشت که سوختم… سوختم… سوختم…

ترانه
شب پره ها
صبور
کلاف
بهانه
تاسیان
تقاص
زن
POO פרסית

آرامش دختری نوزده ساله است که با دو خواهر خود، رویا و سها، زندگی می کند، در حقیقت این سه دختر از بچه های بهزیستی هستند که بعد از رسیدن به سن قانونی توانسته اند با کمک بهزیستی و تکیه بر اراده ی خود خانه ای اجاره و مثل سه خواهر کنار هم زندگی کنند. رسام و روژا خواهر و برادری ثروتمند هستند که کاملا برحسب اتفاق سر راه آرامش قرار می گیرند و به این ترتیب پای دختر به کارخانه شان باز می شود. این آشنایی خیالاتی خوش را با خود به دنبال می آورد اما زندگی همیشه آن طور که ما تصور می کنیم پیش نمی رود.

قسمت هایی از کتاب زن (لذت متن)

 اگه زندگیو آیندت کنار رسام برات اهمیت دارن میای، می دونم که میای. با گفتن این جمله تمام اتفاقات چند روز قبل جلوم جون گرفت. قطع کردمو نگاهی به جمع انداختم که حواسشون به من نبود. نمی دونستم باید چیکار کنم. برم و تموم بشه این حسی که هرچقدرم می گفتم مهم نیست شده بود ملکه ذهنم، یا بمونمو دستو پا بزنم تو این بی خبری. اصلا این زن چه ارتباطی با دختر تو جشنو هلی سیوه شده تو گوشی رسام داشت. تو راهرو پهن منتهی به در ورودی بودم و با فاصله زیادی که ازشون داشتم می دونستم که منو نمی بینن و سریع قبل از اینکه پشیمون شم و توجه کسی سمتم جلب شه از در رفتم بیرون. امیدوار بودم کسی دنبالم نیاد که اگه میومد باید با این حس که حالا قوی ترم شده بود بعد اون تماس سر می کردم و معلوم نبود بازم بخواد زنگ بزنه یا نه. جلوی در ورودی شالمو مرتب کردمو همین که دستم رفت سمت در صدای آرامش گفتن رسام بلند شد. اما من دیگه برنمی گشتم نه حالا که بعد کلنجار رفتن با خودم رسیده بودم تا دم در. دیگه اهمیتی نداشت و شاید بهتر می شد که اونم میومد و این ماجرا برای همیشه حل می شد. ماجرایی که شک و تردید و تو دلم انداخته بود. همینکه در باز کردم چند تا قدم وارد پیاده رو گذاشتم. با شنیدن صدای موتوری که خیلی نزدیک گوشم بود به سمت صدا برگشتم. موتوری که صورتش با کلاه کاسکت پوشیده شده بود با سرعت تقریبا کمی از کنارم رد شد. با بالا آوردن بطری آب معدنی لحظه ای نگذشت که سوختم… سوختم… سوختم…

ترانه
ספורת
شب پره ها
ספורת
حریف تنهایی
ספורת
از عشق گریزانم...
ספורת
آنسوی مرز عشق
ספורת
صبور
ספורת
رقص شعله ها
ספורת
خانه ای روی ابرها
ספורת
پابه پای تو می میرم
ספורת
عاشق تر، زخمی تر، بخشنده تر
ספורת
کلاف
ספורת
بی سرزمین
ספורת
قانون نانوشته
ספורת
ندای دل، صدای دل
ספורת
من زنی انگلیسی بوده ام
ספורת
دلواپس کهرم
ספורת
ما این جا هستیم
ספורת
بهانه
ספורת
تاسیان
ספורת
تقاص
ספורת