میتوانستم جلوی آیینه بایستم و دور چشمهایم مداد قهوهای بکشم، به رنگ چشمهایم، ولی نکشیدم. انگشتهایم را مثل شانه لای موهایم فرو ببرم و نبُردم. میتوانستم به انگشتهای پایم و پاشنه ترک خوردهاش نگاه کنم، با همان دقتی که به دستهایم میکنم و نکردم.
میتوانستم جلوی آیینه بایستم و دور چشمهایم مداد قهوهای بکشم، به رنگ چشمهایم، ولی نکشیدم. انگشتهایم را مثل شانه لای موهایم فرو ببرم و نبُردم. میتوانستم به انگشتهای پایم و پاشنه ترک خوردهاش نگاه کنم، با همان دقتی که به دستهایم میکنم و نکردم.