این روزها ریه هایم توان دم و بازدم را از دست داده بودند! شاید داشتند خودشان را برای مرگ آماده می کردند! روحم دیگر خسته شده بود. مگر بدون باوند زندگی معنایی داشت؟ نداشت و من پنج ماه را بی معنی زندگی کرده بودم! دیگر چیزی امیدوار و خوشحالم نمی کرد. اتاق سبزرنگ بالا با دکور طوسی اش، پرداخت به موقع اجاره ی دفتر او، کارهای روی روال و مرتب بودن اوضاع، امیدوار بودن اطرافیانم، همه چیز معنایش را از دست داده بود. من خود تاسیان بودم از نبودن او.
کتاب های مرتبط با تاسیان
این روزها ریه هایم توان دم و بازدم را از دست داده بودند! شاید داشتند خودشان را برای مرگ آماده می کردند! روحم دیگر خسته شده بود. مگر بدون باوند زندگی معنایی داشت؟ نداشت و من پنج ماه را بی معنی زندگی کرده بودم! دیگر چیزی امیدوار و خوشحالم نمی کرد. اتاق سبزرنگ بالا با دکور طوسی اش، پرداخت به موقع اجاره ی دفتر او، کارهای روی روال و مرتب بودن اوضاع، امیدوار بودن اطرافیانم، همه چیز معنایش را از دست داده بود. من خود تاسیان بودم از نبودن او.
کتاب های مرتبط با تاسیان