חיפוש מתקדם
اسدی رستمی, فرناز
نشانه

 این کتاب سرگذشت پر فراز و نشیب و رنج آلود دختری متعلق به یکی از اصیل ترین اقوام ایرانی را به تصویر می کشد، دختری در طایفه ای با اعتقادات و باورهایی خاص که میان فرزند دختر و پسر تفاوت های فراوانی قائل اند و رفتار و قوانین نانوشته شان باعث سرکوب شدن خوشی ها، آرزوها و رویاهای دخترانشان می شود. حسرت ها و ناکامی هایی که نه تنها در طایفه ای خاص بلکه در گوشه و کنار دنیا در شدت و ضعف مشاهده می شود. داستانی برخاسته از واقعیت تلخ و کهنه ای که کمابیش با آن مواجه شده ایم.

برگزیده ای از کتاب : پس خدایا چرا، چرا خواستی که من به دنیا بیام؟ من که بود و نبودم برای خونواده م هیچ فرقی نداشت، حتی اگه نبودم زندگی مون این همه سرد و تلخ نبود. دیگه زندگی مامان و بابا هم این همه دغدغه و دلواپسی نداشت. تا آخر عمرشون هم فقط با حسرت و غصه ی نداشتن یه پسر طی می شد. خدایا یعنی این همون زندگی و سرنوشتیه که تو برام تعیین کردی؟ خدایا به این که نمی گن زندگی کردن، می گن بدبختی، حسرت، عذاب. اصلا یه جهنم واقعی. خودت بگو خدا… چرا باید زندگی من این طوری باشه؟ چرا نمی تونم اون جور که خودم دلم می خواد زندگی کنم؟ یعنی واقعا حق من از روزگار، از این دنیا اینه؟ آخه به چه جرمی؟ چه گناهی؟ خدایا حکمتت چیه؟ من تا کی باید با این رنج و عذابا زندگی کنم؟تا کی باید صبر کنم؟ یعنی چیزی هم تغییر می کنه؟ یعنی خواسته ی تو اینه که من تا آخر عمرم با همین شکل و شمایل، با یه دنیا غم و حسرت بمونم و زندگی کنم؟ مگه می تونم؟ تا کی؟ تا کی خدا…؟

 

ترانه
صوفی
کلاف
آخ
ارسام
ASA פרסית

 این کتاب سرگذشت پر فراز و نشیب و رنج آلود دختری متعلق به یکی از اصیل ترین اقوام ایرانی را به تصویر می کشد، دختری در طایفه ای با اعتقادات و باورهایی خاص که میان فرزند دختر و پسر تفاوت های فراوانی قائل اند و رفتار و قوانین نانوشته شان باعث سرکوب شدن خوشی ها، آرزوها و رویاهای دخترانشان می شود. حسرت ها و ناکامی هایی که نه تنها در طایفه ای خاص بلکه در گوشه و کنار دنیا در شدت و ضعف مشاهده می شود. داستانی برخاسته از واقعیت تلخ و کهنه ای که کمابیش با آن مواجه شده ایم.

برگزیده ای از کتاب : پس خدایا چرا، چرا خواستی که من به دنیا بیام؟ من که بود و نبودم برای خونواده م هیچ فرقی نداشت، حتی اگه نبودم زندگی مون این همه سرد و تلخ نبود. دیگه زندگی مامان و بابا هم این همه دغدغه و دلواپسی نداشت. تا آخر عمرشون هم فقط با حسرت و غصه ی نداشتن یه پسر طی می شد. خدایا یعنی این همون زندگی و سرنوشتیه که تو برام تعیین کردی؟ خدایا به این که نمی گن زندگی کردن، می گن بدبختی، حسرت، عذاب. اصلا یه جهنم واقعی. خودت بگو خدا… چرا باید زندگی من این طوری باشه؟ چرا نمی تونم اون جور که خودم دلم می خواد زندگی کنم؟ یعنی واقعا حق من از روزگار، از این دنیا اینه؟ آخه به چه جرمی؟ چه گناهی؟ خدایا حکمتت چیه؟ من تا کی باید با این رنج و عذابا زندگی کنم؟تا کی باید صبر کنم؟ یعنی چیزی هم تغییر می کنه؟ یعنی خواسته ی تو اینه که من تا آخر عمرم با همین شکل و شمایل، با یه دنیا غم و حسرت بمونم و زندگی کنم؟ مگه می تونم؟ تا کی؟ تا کی خدا…؟

 

ترانه
ספורת
معجزات کوچک برای زنان
ספורת
روانشناسی خلاقیت
ממוין
آبی تر از آسمان
ספורת
شهریار عشق
ספורת
پابرهنگی های تبارم
ספורת
صوفی
ספורת
فردای پس از تنهایی
ספורת
قهوه ای که سرد شد
ספורת
عاشق تر، زخمی تر، بخشنده تر
ספורת
می خوام عاشقم باشی
ספורת
کلاف
ספורת
موفقیت بی چون وچرا
ממוין
استادان بسیار زندگی های بسیار
ממוין
قانون نانوشته
ספורת
اقیانوس خورشید
ספורת
دلواپس کهرم
ספורת
رابینسون کروزوئه
ספורת
آخ
ספורת
پند و حکایات پدر
ספורת