חיפוש מתקדם
حمزه لو, تکین
برکه خورشید

ساکت روی صندلی‌های انتظار نشستم. چمدان و ساک سفرم را جلوی پایم گذاشته بودم و هرچه می‌دیدم با ولع می‌بلعیدم. هنوز باورم نمی‌شد موفق شده‌ام و گیرم با وکالتی قانونی و برای فروش خانه توانسته بودم برگردم. به آدمهایی که می­آمدند و می­رفتند زل زدم دلم می‌خواست بفهمم به چی فکر می‌کنند؟ مثل من از برگشتن خوشحالند یا ناراحت؟ کار دارند یا برای گذراندن تعطیلات آمده‌اند؟ هرچه که بود همه شان از پرواز طولانی خسته و بی‌حوصله بودند

بعد از او
بارانک
کنج بهشت
HAM פרסית

ساکت روی صندلی‌های انتظار نشستم. چمدان و ساک سفرم را جلوی پایم گذاشته بودم و هرچه می‌دیدم با ولع می‌بلعیدم. هنوز باورم نمی‌شد موفق شده‌ام و گیرم با وکالتی قانونی و برای فروش خانه توانسته بودم برگردم. به آدمهایی که می­آمدند و می­رفتند زل زدم دلم می‌خواست بفهمم به چی فکر می‌کنند؟ مثل من از برگشتن خوشحالند یا ناراحت؟ کار دارند یا برای گذراندن تعطیلات آمده‌اند؟ هرچه که بود همه شان از پرواز طولانی خسته و بی‌حوصله بودند

بهانه ای برای ماندنم
ספורת
شاپرک ها هم می گریند
ספורת
کاش منهم یک یهودی بودم
ספורת
دختری در مه
ספורת
مهر و مهتاب
ספורת
مجازات برای گناه دیگران
ספורת
خاطرات نیم قرن روزنامه نگاری
ממוין
دیوار بهشت
ספורת
دسته گلی برای ماه زر
ספורת
کوراوغلو و کچل حمزه
ספורת
کمدی خدایان
ספורת
از آن سوی آینه
ספורת
بهشت متروکه
ספורת
بعد از او
ספורת
عطر بهار نارنج
ספורת
اندوه ماهی
ספורת
وقتی نازلی آمد
ספורת
بارانک
ספורת
گزیده ای از ادب فارسی
ממוין
در سیاهی شب هم, ستاره ها می درخشد
ספורת