Advanced Search
خیری, آزیتا
ALI

حالی برای رفتن نداشتم. نه تا وقتی نگاه‌های حاج خانم عصبی و پر از کدورت بود و نه تا وقتی که من وسط این هم تردید و شک دست و پا می‌زدم. به تصویرم در آینه ماشین پوزخند زدم. در کار ما شک معنا نداشت. رها دختر سمندر بود و همین برای از نفس افتادن این قلب بی‌صاحب کفایت می‌کرد. بقیه‌اش حماقت بود. حماقت محض!

Koocheye dar dar
Shab pareh ha
Sayehaye farib
Bi to mahale
کلاف
برزخ
KHANEHE AMN
פרסית KHE

حالی برای رفتن نداشتم. نه تا وقتی نگاه‌های حاج خانم عصبی و پر از کدورت بود و نه تا وقتی که من وسط این هم تردید و شک دست و پا می‌زدم. به تصویرم در آینه ماشین پوزخند زدم. در کار ما شک معنا نداشت. رها دختر سمندر بود و همین برای از نفس افتادن این قلب بی‌صاحب کفایت می‌کرد. بقیه‌اش حماقت بود. حماقت محض!

تقدیر بود
Fiction
VAGHTI BARAYE ESHGH, VAGHTI BARAYE NEFRAT
Fiction
بوی درختان کاج
Fiction
شاخه نبات
Fiction
Koocheye dar dar
Fiction
Shab pareh ha
Fiction
Sayehaye farib
Fiction
Fasle mivehaye naranji
Fiction
Bi to mahale
Fiction
Az eshgh gorizanam
Fiction
رقص شعله ها
Fiction
Khanehei rooye abrha
Fiction
پابه پای تو می میرم
Fiction
ماهی زلال پرست
Fiction
کلاف
Fiction
غزل واره های دلم
Fiction
برزخ
Fiction
قانون نانوشته
Fiction
فراموشت خواهم کرد
Fiction
من زنی انگلیسی بوده ام
Fiction