חיפוש מתקדם
صنیعی, پری نوش
ROUZ BAHAN

همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود.توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه میکرد،گاهی هم می ایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد .هر چی میگفتم زشته،بیا بریم، محل نمیزاشت.

حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد،اون هم به اسم کوچیک،نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین.خدا رحم کرد که هیچکدوم از داداشام اون اطراف نبودند و گرنه خدا میدونه چی میشد.

سهم من
SAN פרסית

همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود.توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه میکرد،گاهی هم می ایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد .هر چی میگفتم زشته،بیا بریم، محل نمیزاشت.

حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد،اون هم به اسم کوچیک،نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین.خدا رحم کرد که هیچکدوم از داداشام اون اطراف نبودند و گرنه خدا میدونه چی میشد.