کسی دست می کشید لای موهایش. حس خوبی داشت، دردِ سرش کامل افتاده بود. زمزمه کرد: نگار!
حرکت متوقف شد. خسته بود و خوابش عمیق می شد اما باز تخت تکان خورد.
-چیزی گفتی عزیزم؟
صدای ناآشنا... نه آن قدرها هم ناآشنا نبود. مغزش ذره ذره فعال می شد. دوباره حرکت دست را لای موهایش حس کرد. نگار هیچ وقت این قدر نزدیکش نمی شد. لای پلک هایش را باز کرد. اتاق تاریک روشن بود و جثه ی باریک و ظریف کسی را که کنارش دراز کشیده بود می دید. دست کشید روی صورتش و نیم خیز شد. زن بلافاصله پرسید:
-خوبی؟ بهتری؟
موهای فرفری و نرمش... این بار صورتش واضح تر بود. چشم های کشیده و لب های پُرش فاصله ی زیادی با صورتش نداشت. محکم پلک زد و تکانی به سرش داد تا گیجی بپرد و پرسید:
-من کجام؟
کسی دست می کشید لای موهایش. حس خوبی داشت، دردِ سرش کامل افتاده بود. زمزمه کرد: نگار!
حرکت متوقف شد. خسته بود و خوابش عمیق می شد اما باز تخت تکان خورد.
-چیزی گفتی عزیزم؟
صدای ناآشنا... نه آن قدرها هم ناآشنا نبود. مغزش ذره ذره فعال می شد. دوباره حرکت دست را لای موهایش حس کرد. نگار هیچ وقت این قدر نزدیکش نمی شد. لای پلک هایش را باز کرد. اتاق تاریک روشن بود و جثه ی باریک و ظریف کسی را که کنارش دراز کشیده بود می دید. دست کشید روی صورتش و نیم خیز شد. زن بلافاصله پرسید:
-خوبی؟ بهتری؟
موهای فرفری و نرمش... این بار صورتش واضح تر بود. چشم های کشیده و لب های پُرش فاصله ی زیادی با صورتش نداشت. محکم پلک زد و تکانی به سرش داد تا گیجی بپرد و پرسید:
-من کجام؟