
رمان در مورد دختری به اسم نگار که زیبایی فوق العاده ای داره و پدرش از خانواده ثروتمندی بوده ولی به عشق مادرش از خانواده طرد میشه و اونا الان یه خانواده معمولی هستن که کسی از فامیل رو هم ندارن...
...حاج صادق و حاج بابا در آغوش هم دیگر اشک می ریختند و زیر لب چیزی می گفتند. ازاین همه احساس و دوستی اشک بقیه نیز درآمد. نیما و صدرا به سمت یکدیگر رفتند و با هم دست دادند.
مراسم معارفه بین نیما و فروغ خانم انجام شد و طولی نکشید که همه برای خودشان هم صحبتی پیدا کردند.به چهره ی تک تکشان نگاه کرد. اسباب شام را آماده کرد و پیش بقیه برگشت.
رمان در مورد دختری به اسم نگار که زیبایی فوق العاده ای داره و پدرش از خانواده ثروتمندی بوده ولی به عشق مادرش از خانواده طرد میشه و اونا الان یه خانواده معمولی هستن که کسی از فامیل رو هم ندارن...
...حاج صادق و حاج بابا در آغوش هم دیگر اشک می ریختند و زیر لب چیزی می گفتند. ازاین همه احساس و دوستی اشک بقیه نیز درآمد. نیما و صدرا به سمت یکدیگر رفتند و با هم دست دادند.
مراسم معارفه بین نیما و فروغ خانم انجام شد و طولی نکشید که همه برای خودشان هم صحبتی پیدا کردند.به چهره ی تک تکشان نگاه کرد. اسباب شام را آماده کرد و پیش بقیه برگشت.