وقع خداحافظي گردنبندي رو كه گردنش بود باز كرد و داد دستم. آن مدت هميشه گردنش بود، جالب بود كه به آويزش دقت نكرده بودم. اسم من با حروف لاتين نوشته شده بود. بوسيدم و انداختمش گردنم. نگاهي به من انداخت كه دلم مي خواست دنيا همون جا مي ايستاد. هوا خنك بود. بهش گفتم بره داخل و خودمم حركت كردم سمت خونه...
وقع خداحافظي گردنبندي رو كه گردنش بود باز كرد و داد دستم. آن مدت هميشه گردنش بود، جالب بود كه به آويزش دقت نكرده بودم. اسم من با حروف لاتين نوشته شده بود. بوسيدم و انداختمش گردنم. نگاهي به من انداخت كه دلم مي خواست دنيا همون جا مي ايستاد. هوا خنك بود. بهش گفتم بره داخل و خودمم حركت كردم سمت خونه...