چی می شد زن می شد...زنی با موهای بافته ... با دست های لاک خورده و پوستی ابریشمین در لباسی سفید...با تنی با بوی خاک باران خورده ،چه ی شد زن می ماند،تا شعرش را بگویند تا تارتار موهایش مصراعی شود و دلی بلرزاند؟مرد شده بود... در اوج زن بودن مرد شده بود،مردی بی اختیار که از هذر طرف دست بیخ گلویش گذاشته بودند.مرگ قشنگترین اتفاق دنیایش نبود؟
چی می شد زن می شد...زنی با موهای بافته ... با دست های لاک خورده و پوستی ابریشمین در لباسی سفید...با تنی با بوی خاک باران خورده ،چه ی شد زن می ماند،تا شعرش را بگویند تا تارتار موهایش مصراعی شود و دلی بلرزاند؟مرد شده بود... در اوج زن بودن مرد شده بود،مردی بی اختیار که از هذر طرف دست بیخ گلویش گذاشته بودند.مرگ قشنگترین اتفاق دنیایش نبود؟