مهرنوش صفایی کتاب ارتباط نامربوط را در ژانر رمان روانشناسی بر اساس داستانی حقیقی نوشته و به انواع ارتباطات نامربوط بین زن و مرد میپردازد.
گاهی دو نفر با هم در ارتباطاند، اما از نظر فرهنگ خانوادگی با یکدیگر تفاوت دارند، گاهی از نظر سن با هم مرتبط نیستند و گاهی هم از نظر جایگاه اجتماعی با هم سازگاری ندارند. صفایی کتاب ارتباط نامربوط را از نتیجهی تحقیقات روانشناسی موردهای عینی که برای مشاوره به او مراجعه داشتهاند، تالیف کرده است.
جملات برگزیده کتاب ارتباط نامربوط:
- وقتی یه طرف رابطه، با همه وجودش توی بازی نیست؛ آخرش بازندهای!
- آنچه مسیر سرنوشت مردم رو میسازه، بازتاب اعمالیه که خودشون انجام دادن.
- جنگیدن و خرد و خمیر شدن، شرط اول عشقه، خمیره عشقه؛ غیر از این باشه اصلاً عاشق نیستی!
- غمگینترین پایان عاشقانه دنیا، مرگ نیست، دوست داشتن کسی است که هست اما کنارِ تو نیست!
در بخشی از کتاب ارتباط نامربوط میخوانیم:
رؤیا از دیدن ویلای سفید لب آب حسابی جا خورد. فکرش را هم نمیکرد من چنین بهشت بَرینی داشته باشم. مخصوصاً از دیدن اتاقهایی که ویوی پنجرهشان دریا و ساحل بود و بیشتر از آن، از دیدن حیاط سرسبز و مشجر ویلای سفید که در نهایت به آغوش آبی دریا ختم میشد، حسابی هیجانزده شد. مشحیدر هم خدایی کم نگذاشته بود… هرچی چراغ و آبنما و نورپردازی مخفی و غیرمخفی روزی توی ساختمان این ویلا کار شده بود، همه را باهم روشن کرده بود. دست آخر هم یک میز شام مفصل برایمان لب آب تدارک دیده بود… کباب چنچه و دل و جگر، با ماست محلی و دوغ و ترشی و کلمشور و نان تازه سنگک!! نمیدانم کی وقت کرده بود این همه غذا را تهیه و تدارک ببیند! کی رفته بود خرید؟! کی پخته بود؟ کی رُفته بود؟! خدایی من که سر از کارش درنیاوردم!
حالا هم ایستاده بود گوشه ایوان و داشت با چشمهای ریز شده و لبهای درهم غنچه شده، حالت صورت متعجب و حیرتزده رؤیا را برانداز میکرد. بالاخره رؤیا با ذوق گفت: «عجب جای رؤیایی و دنجی… جون میده واسه اینکه بیای اینجا اتراق کنی و کتاب بنویسی!»
با لبخند عاشقانهای از ته دل گفتم: «کاش واسه یه بار هم که شده، تو بیای اینجا اتراق کنی و کتاب بنویسی!»
مهرنوش صفایی کتاب ارتباط نامربوط را در ژانر رمان روانشناسی بر اساس داستانی حقیقی نوشته و به انواع ارتباطات نامربوط بین زن و مرد میپردازد.
گاهی دو نفر با هم در ارتباطاند، اما از نظر فرهنگ خانوادگی با یکدیگر تفاوت دارند، گاهی از نظر سن با هم مرتبط نیستند و گاهی هم از نظر جایگاه اجتماعی با هم سازگاری ندارند. صفایی کتاب ارتباط نامربوط را از نتیجهی تحقیقات روانشناسی موردهای عینی که برای مشاوره به او مراجعه داشتهاند، تالیف کرده است.
جملات برگزیده کتاب ارتباط نامربوط:
- وقتی یه طرف رابطه، با همه وجودش توی بازی نیست؛ آخرش بازندهای!
- آنچه مسیر سرنوشت مردم رو میسازه، بازتاب اعمالیه که خودشون انجام دادن.
- جنگیدن و خرد و خمیر شدن، شرط اول عشقه، خمیره عشقه؛ غیر از این باشه اصلاً عاشق نیستی!
- غمگینترین پایان عاشقانه دنیا، مرگ نیست، دوست داشتن کسی است که هست اما کنارِ تو نیست!
در بخشی از کتاب ارتباط نامربوط میخوانیم:
رؤیا از دیدن ویلای سفید لب آب حسابی جا خورد. فکرش را هم نمیکرد من چنین بهشت بَرینی داشته باشم. مخصوصاً از دیدن اتاقهایی که ویوی پنجرهشان دریا و ساحل بود و بیشتر از آن، از دیدن حیاط سرسبز و مشجر ویلای سفید که در نهایت به آغوش آبی دریا ختم میشد، حسابی هیجانزده شد. مشحیدر هم خدایی کم نگذاشته بود… هرچی چراغ و آبنما و نورپردازی مخفی و غیرمخفی روزی توی ساختمان این ویلا کار شده بود، همه را باهم روشن کرده بود. دست آخر هم یک میز شام مفصل برایمان لب آب تدارک دیده بود… کباب چنچه و دل و جگر، با ماست محلی و دوغ و ترشی و کلمشور و نان تازه سنگک!! نمیدانم کی وقت کرده بود این همه غذا را تهیه و تدارک ببیند! کی رفته بود خرید؟! کی پخته بود؟ کی رُفته بود؟! خدایی من که سر از کارش درنیاوردم!
حالا هم ایستاده بود گوشه ایوان و داشت با چشمهای ریز شده و لبهای درهم غنچه شده، حالت صورت متعجب و حیرتزده رؤیا را برانداز میکرد. بالاخره رؤیا با ذوق گفت: «عجب جای رؤیایی و دنجی… جون میده واسه اینکه بیای اینجا اتراق کنی و کتاب بنویسی!»
با لبخند عاشقانهای از ته دل گفتم: «کاش واسه یه بار هم که شده، تو بیای اینجا اتراق کنی و کتاب بنویسی!»